به نام او
نه بودِ مَن
انسان در پرتره به چهره درمی آید. بخشی از وجودش در پرتره پدیدار می شود و در گفتوگو با خود و دیگری، روایتی می کند به منزله کشف حجاب از چهره وجود. اگر تمام هستنده ها صورتی پدیدارشده دارند، انسان که موضع و موضوع شناختن است دستکم تا به حال تنها موجودی است که چهرهای برای پرتره شدن دارد؛ چه خود را پرتره کند یا دیگری. خود اما در خودنگاره یا اتوپرتره از میان برمی خیزد؟ من می شود. من می شود؟ از میان برمی خیزد؟ و چه می شود اگر در برابر روایتی، روایت های دیگری از خودش قرار بگیرد؟ گفت وگویی میان منی که بود با منی که هست. گفت وگویی درباره وجودی که حجاب از چهره اش کناری رفته، نه یک بار و نه تنها به دست خودش.