سه اثر مجزا / کاوشی در اجرا در غیاب اجراگر

میرمحمدرضا حیدری

در انتظارگودو / ساموئل بکت

کرگردن / اوژن یونسکو

آدم آدم است / برتولت برشت

جمعه سوم اسفند 1403 ساعت 17

سه اثر مجزا

اگر اجراگر از اجرا حذف شود، چه چیزی باقی می‌ماند؟ آیا اجرا بدون اجراگر همچنان اجراست؟ و اگر کنش اجرایی به تعلیق درآید، آیا آنچه را رخ می‌دهد، هنوز می‌توان «اجرا» نامید؟ این پرسش‌ها، در دهه‌های اخیر، درون جریان‌های هنری و نظری متعددی مطرح شده‌اند. از نخستین لحظه‌هایی که پرفورمنس به‌عنوان هنری متمایز از تئاتر شناسایی شد، همواره این ایده همراه آن بوده است که اجرا وابسته به بدن است؛ بدن به‌مثابه‌ی حامل کنش، بدن به‌مثابه‌ی رسانه‌ی حضور، بدن به‌مثابه‌ی نقطه‌ی تثبیت‌کننده‌ی معنا. اما آیا می‌توان تصور کرد که اجرا از این بنیان رهایی یابد؟پساپرفورمنس، به‌عنوان یک امکان نظری، در پی دسته‌بندی این تلاش‌هاست. تلاش‌هایی که نه‌تنها در عرصه‌ی هنر، بلکه در گستره‌ای از تحولات اجتماعی، تکنولوژیک و فلسفی رخ داده‌اند. اگر پرفورمنس را به‌عنوان هنری که به لحظه‌ی اکنون و تجربه‌ی زیسته وابسته است بشناسیم، چگونه می‌توان شرایطی را تصور کرد که در آن اجرا همچنان رخ می‌دهد، اما بدون ضرورت بدن، بدون ضرورت کنش، و حتی بدون ضرورت حضور؟
این دسته‌بندی، به‌معنای ارائه‌ی یک مدل نهایی یا بسته‌بندی‌شده از این تحولات نیست، بلکه کوششی است برای بررسی مسیرهایی که در هنر اجرا گشوده شده‌اند. برخی از این مسیرها، صرفاً بدن را از مرکز اجرا کنار گذاشته‌اند، اما همچنان به آن وابسته‌اند. برخی دیگر تلاش کرده‌اند بدن را جایگزین کنند، چه از طریق تصویر و رسانه، چه از طریق فناوری‌های دیجیتال. و برخی به‌دنبال حذف کامل بدن نبوده‌اند، بلکه اجرای بدون بدن را به‌عنوان یک امکان مطرح کرده‌اند.
در این میان، ایده‌ی اجرا/نااجرا مطرح می‌شود؛ پیشنهادی که نه‌فقط بدن، بلکه خودِ کنشِ اجرایی را نیز در تعلیق نگاه می‌دارد. در اینجا، نه اجرا رخ می‌دهد و نه رخ نمی‌دهد، بلکه در یک وضعیت ناپایدار و تعلیقی باقی می‌ماند. اجرا دیگر امری مستقل و مشخص نیست، بلکه وابسته به مواجهه‌ای است که در آن، آنچه در حال وقوع است، نه حضور، بلکه غیاب است.
پرسش از حذف بدن در اجرا، تنها یک مسئله‌ی زیباشناختی نیست، بلکه در دل آن، تحولات فلسفی و اجتماعی نیز نهفته است. از فروپاشی مفهوم سوژه‌ی خودآیین در فلسفه‌ی نیچه و پساساختارگرایی گرفته تا نظریه‌های اجرا و بدن در کارهای جودیت باتلر و فیلیپ آوسلاندر، همگی نشان می‌دهند که بدن دیگر یک امر مسلم در تجربه‌ی زیباشناختی نیست. اگر بدن به‌جای آنکه نقطه‌ی آغاز معنا باشد، خود به یک سازوکار گفتمانی تبدیل شده باشد، آیا اجرا همچنان می‌تواند به آن متکی باقی بماند؟
این پرسش، در سطح اجتماعی و سیاسی نیز اهمیتی ویژه دارد. از بدن‌های سانسورشده و حذف‌شده در جوامع تحت کنترل گرفته تا بدن‌هایی که در فضاهای دیجیتال دچار نوعی بی‌مکانی شده‌اند، همگی نشان از آن دارند که اجرا، دیگر در سطحی شخصی یا صرفاً هنری رخ نمی‌دهد، بلکه در بستری اجتماعی و فناورانه شکل می‌گیرد. آیا آنچه امروز با نام اجرا می‌شناسیم، همچنان در آینده به همین شکل باقی خواهد ماند؟ آیا اجرای بدون اجراگر، تنها یک تجربه‌ی زیبایی‌شناختی است، یا پاسخی به شرایطی است که بدن را به یک مسئله‌ی نظری و سیاسی تبدیل کرده است؟
«سه اثر مجزا» نه برای اثبات این مفاهیم، بلکه برای آزمودن آن‌ها شکل گرفته است. هر یک از این سه اثر، به‌شکلی، وضعیت اجرا را در غیاب اجراگر بازتعریف می‌کنند. در یکی، حرکتی بی‌پایان میان سکون و رفتن، در دیگری، مشارکت تماشاگر در فرآیندی بی‌هدف، و در سومی، ساختاری که مخاطب را به چالش می‌کشد که در برابر کنشی که از او خواسته می‌شود، مقاومت کند یا در آن جذب شود.
در این فضا، تماشاگر صرفاً ناظر نیست، بلکه ناگزیر در مواجهه‌ای تازه قرار می‌گیرد؛ آیا او تنها شاهد غیاب اجراگر است، یا اینکه خود به بخشی از اجرا تبدیل می‌شود؟اگر اجراگر حذف شود، آیا اجرا همچنان ادامه خواهد یافت؟ و اگر کنش اجرایی به تعلیق درآید، آیا آنچه باقی می‌ماند، هنوز اجراست؟ یا اینکه در این غیاب، چیزی دیگر در حال شکل‌گیری است؟

کرگدن

اثر هنری در روزگار ما دیگر نشانی از آن تقدس و یگانگی پیشتر متصور را ندارد. در اینجا بسادگی کامیک‌هایی برگرفته از نمایشنامه کرگدن اوژن یونسکو، بر کاغذهای توالتی نقش بسته که می‌توان با آن خود را تمیز کرد (و البته اگر مایل باشید، قاب کرده و بر دیوار بزنید). دیگر نه خود اثر بلکه فرایند خلق و دریافت آن است که اهمیت دارد. فرایند دریافت این کار شامل مناسک رفتن به دستشویی است؛ کاسه توالت، از پا درآوردن شلوار، نشستن، کشیدن سیفون… و البته تأمل در دستمال توالت. این همه خود اجرایی است که ما شما را به مشارکت در آن فرامی‌خوانیم. اجرایی از جنس همان نمایش کرگدن.

در انتظار گودو

رفتن یا نرفتن، مساله این است. این پرسش اساسی آدمی در روزگار مدرن است.
اینجا کفش‌هایی پاره. چمدان‌هایی کهنه و آسانسوری که می‌رود و [به جایی] نمی‌رود.
دیگر نه ولادیمیری مانده، نه استراگونی، نه حتی گودویی که بتوان انتظارش را کشید. اینجا آنچه مانده، انتظاری است که پایانی ندارد و رفتنی که مقصدی جز همینجا…

آدم آدم است

برتولت برشت در آدم آدم است، سازوکارهای هویت‌زدایی و تبدیل فرد به یک ابزار نظامی را بررسی می‌کند. نمایشنامه‌ی او نشان می‌دهد که چگونه یک فرد معمولی می‌تواند در شرایطی خاص، به موجودی دیگر بدل شود؛ نه از طریق تغییر ناگهانی، بلکه با تکرار دستورات، پاداش‌ها، و فشارهایی که به تدریج فردیت او را از بین می‌برند. چیدمان «آدم آدم است» این روند را نه روی صحنه، بلکه در قالب یک بازی شبیه‌سازی می‌کند. در اینجا، اجرا نه در کنش بازیگران، بلکه در انتخاب‌های مخاطبان رخ می‌دهد. هر بازیکن، با هر دور از بازی، در موقعیتی قرار می‌گیرد که باید میان پذیرش یا مقاومت تصمیم بگیرد.

درخواست خرید